قطار معرفت
در ادامۀ بحث «انسانشناسی در قرآن» (جلسۀ سی و ششم، 13 رجب 1435) به تبیین موضوع «قطار معرفت» میپردازیم.
امام صادق(علیهالسلام) میفرمایند:
"السَّعَادَةُ، سَبَبُ الْخَیرِ تَمَسَّكَ بِهِ السَّعِیدُ فَیَجُرُّهُ إِلَى النَّجَاةِ."[1]
سعادت، سبب خیر است که سعادتمند را که به آن تمسّک میجوید، به سوی نجات میکشاند.
پس طالب سعادت، سوار بر قطار نجات است و در ریل نجات افتاده است. فردی که سوار قطار میشود، نشسته باشد یا ایستاده و یا در حرکت، قطار او را به مقصد میرساند. طالب سعادت هم نجاتش حتمی است و حتی اگر زمین بخورد، برمیخیزد و جبران میکند و این زمین خوردن، او را از رسیدن به مقصد بازنمیدارد.
حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) در حدیثی از لسان پیامبر اکرم(صلّیاللهعلیهوآله) این سعادت را با محبت پیوند میزنند:
"أنَّ السَّعِیدَ كُلَّ السَّعِیدِ حَقَّ السَّعِیدِ، مَنْ أحَبَّ عَلِیّاً فِی حَیاتِهِ وَ بَعْدَ مَوْتِهِ."[2]
سعادتمند کامل و حقیقی، کسی است که علی(علیهالسلام) را در دوران زندگی و پس از مرگش دوست داشته باشد.
پس اگر سعادت در گرو محبت اهلبیت(علیهمالسلام) است، معرفت آنان لازمهی سعادت است؛ زیرا محبت مساوی معرفت است و اصلاً بدون معرفت، ممکن نیست. روایات زیادی، لزوم کسب معرفت را به ما گوشزد میکند که در ادامه به برخی از آنها اشاره میکنیم.
حضرت علی(علیهالسلام) خطاب به کمیل میفرمایند:
"مَا مِنْ حَرَكَةٍ إِلَّا وَ أنْتَ مُحْتَاجٌ فِیهَا إِلَى مَعْرِفَةٍ."[3]
هیچ حرکتی نیست که تو در آن نیازمند معرفت نباشی.
اگر ما این نیاز مبرم به معرفت را در تمام ابعاد زندگی خود درک نکنیم، هر کاری که انجام دهیم، ابتر و بینتیجه است. آنان که بدون معرفت، عمل زیاد انجام میدهند، وجودشان کمتر اثر میگیرد. اما کسی که معرفت دارد، عمل کمش هم باکیفیت است و بیشترین اثر را میگذارد. چرا؟
چون بی معرفت، انسان هرچه عمل و عبادت داشته باشد، به حساب خودش واریز میکند. اما در معرفت، چیزی به او اضافه نمیشود؛ چون اکتسابی نیست، بلکه در درون انسان هست و فطرت، آن را مییابد؛ فقط باید ظهورش دهد. آن وقت میفهمد که واریزهایش توهّمی بوده و همه را بیرون میریزد. پس عمل بدون معرفت اگرچه بالا رود، عامل را بالا نمیکشد؛ چون بهرهی عمل برای عامل، به قدر معرفتش است.
البته آنکه به معرفت رسید، از عبادت بینیاز نمیشود؛ بلکه بیش از بقیه، اهل عمل است و اصلاً نمیتواند عبادت نکند. عامل بیمعرفت، زیاد است؛ اما بامعرفت بیعمل پیدا نمیکنید، چون معرفت عین عمل است. پرستش، به دنبال عرفان میآید. کسی که معشوق را شناخته، ناگزیر از تحسین اوست. نماز میخواند؛ ولی او نیست که میخواند، کار عشقش است. لذا برای عملش حساب باز نمیکند.
امام صادق(علیهالسلام) در کلام جامعی میفرمایند:
"لَایَقْبَلُ اللهُ عَمَلاً إِلاَّ بِمَعْرِفَةٍ وَ لَا مَعْرِفَةَ إِلاَّ بِعَمَلٍ؛ فَمَنْ عَرَفَ، دَلَّتْهُ الْمَعْرِفَةُ عَلَى الْعَمَلِ وَ مَنْ لَمْ یَعْمَلْ، فَلَا مَعْرِفَةَ لَهُ."[4]
خداوند عملی را جز با معرفت نپذیرد و معرفتی نیست مگر با عمل؛ پس هرکه به معرفت رسید، معرفت، او را به سوی عمل دلالت میکند و هرکه عمل نداشت، معرفتی ندارد.
اما نسبت به چه باید معرفت پیدا کنیم؟ به فرمایش حضرت علی(علیهالسلام):
"مَعْرِفَةُ اللهِ سُبْحَانَهُ أعْلَى الْمَعَارِفِ."[5]
معرفت خدا بالاترین معارف است.
سایر معارف، "من" را معتبر میکند و آماس میدهد: "منِ" تائب، مصلّی، بهشتی و... . اما کسی که به معرفت جامع الله برسد، گرچه مراتب دانی را هم دارد، آنها را نمیبیند و محو در همان اسم جامع است. او با خدایی که میشناسد، عشقبازی میکند؛ لذا بندگی و عشقش مطابق شأن و خواست اوست، نه دلبخواه خودش.
امام صادق(علیهالسلام) میفرمایند:
"إِنَّ مَعْرِفَةَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ آنِسٌ مِنْ كُلِّ وَحْشَةٍ، وَ صَاحِبٌ مِنْ كُلِّ وَحْدَةٍ، وَ نُورٌ مِنْ كُلِّ ظُلْمَةٍ، وَ قُوَّةٌ مِنْ كُلِّ ضَعْفٍ، وَ شِفَاءٌ مِنْ كُلِّ سُقْمٍ."[6]
همانا معرفت خداوند، انس هر وحشت، صاحب و همنشین هر تنهایی، نور هر تاریكی، قوّت هر ضعف و شفای هر درد است.
ناسوت پر از وحشت است و تنها کسی که خدا را بشناسد، میتواند از آن، ایمن باشد. همان گونه که ما با تمام نگرانیها و ترسهایی که داریم، وقتی در جلسات معارف اهلبیت(علیهمالسلام) مینشینیم، در آرامشیم و حس میکنیم توان فائق آمدن بر تمام مشکلات را داریم. آنکه به معرفت خدا رسید، در تمام حالات، این گونه است و در اوج نداری، داراست؛ چون میبیند که خدا نه فقط رفیق، بلکه صاحب او و همواره با اوست. لذا تنهایی برایش بیمعناست. او به توحید رسیده و خدا را دارد؛ دیگر چرا از بودن یا نبودن جلواتش بترسد؟
معرفت خدا، نوری است که ظلمت گناهان و انحرافات را میزداید و مسیر الهی را روشن میکند. لذا کسی که به معرفت ربّ رسیده، نسبت به گناه بیمیل است، نه اینکه تحریک شود و برای گناه نکردن با خود مبارزه کند! معرفت ربّ، قدرتآفرین است. لذا یکی از امتیازات عارف، قدرت است. هیچ چیز، عارف را به زانو درنمیآورد و شجاعت را از او نمیگیرد.
حال، این معرفت خدا چیست و چگونه باید به آن رسید؟ امام حسین(علیهالسلام) در پاسخ این سؤال فرمودهاند:
"مَعْرِفَةُ أهْلِ كُلِّ زَمَانٍ إِمَامَهُمُ الَّذِی یَجِبُ عَلَیهِمْ طَاعَتُهُ."[7]
معرفت اهل هر زمان به امامشان كه اطاعت او بر آنان واجب است.
همین حدیث، اثبات میکند که هیچ زمانی زمین از حجت الهی خالی نیست؛ چون راه معرفت خدا، معرفت امام است و اگر امام نباشد، راه معرفت خدا بسته میشود. پس انسان برای هر کاری عذر تقصیر داشته باشد، برای نشناختن امام، هیچ عذر و توجیهی ندارد؛ چون او ساری و جاری است و همه جا میشود حقیقتش را یافت.
ما همه، ائمه(علیهمالسلام) را قبول داریم و محبّشان هستیم؛ اما معرفت نداریم و نمیتوانیم حضور آنان را ببینیم. چون بیش از حد به توهمات و دریافتهای خود مشغول شدهایم و باور کردهایم که توان رسیدن و درک ولایت امام را نداریم. اما هرگز چنین نیست. عمق وجود هر انسانی، سعادت را میطلبد و وقتی سعادت در گرو معرفت خدا و ائمه(علیهمالسلام) است، پس همگان توان رسیدن به آن را دارند.
[1]- الإحتجاج على أهل اللّجاج، ج2، ص349.
[2]- الأمالی شیخ صدوق، ص182.
[3]- بحار الأنوار، ج74، ص269.
[4]- الكافی، ج1، ص44.
[5]- تصنیف غرر الحكم و درر الكلم، ص81؛ حدیث 1270.
[6]- الكافی، ج8، ص247.
[7]- بحار الأنوار، ج23، ص83.
نظرات کاربران